خون شد دل پاره پارهٔ ما


مردیم و نکرد چٰارهٔ ما

دادیم به کفر زلفش ایمان


شاید که شود کفارهٔ ما

بندیم ز شکوه لب و لیکن


خون میچکد از نظارهٔ ما

بااینهمه غم، نمیشود آب


آه از دل سنگ خارهٔ ما

بستیم رضی لب و توان یافت


پیغام دل از نظارهٔ ما